سه شنبه , 23 بهمن 1403 2025 - 02 - 11 ساعت :
 
» داستان » داستان آقای جونز… – داستانی جالب و زیبا
داستان
داستان

داستان آقای جونز… – داستانی جالب و زیبا

اسفند ۲۰, ۱۴۰۲ 30

داستان
داستان

خلاصه مطالب: آقای جونز با قطار به کوه سفر می‌کند. در طول سفر، باد کلاه زیبایش را برد و او کیف کهنه‌اش را از پنجره پرت کرد. بقیه مسافران از او خندیدند و او گفت که هر کسی کیف و کلاه را پیدا کند، برایش فرستاده می‌شود.

به گزارش مجله نو:  آقای جونز چند روز تعطیل در پیش داشت ، پس با خود گفت : با قطار به کوه می روم. او بهترین لباسهایش را پوشید، کیف کوچکی برداشت، به ایستگاه رفت و سوار قطار شد. او کلاه زیبایی به سر داشت و اغلب در طول سفر سرش را از پنجره بیرون می آورد و کوهها را تماشا می کرد تا این که باد کلاهش را برد.
آقای جونز به سرعت کیف کهنه اش را هم برداشت و از پنجره به بیرون پرت کرد.
بقیه مسافران داخل قطار به او خندیدند و از او پرسیدند : آیا کیفت می خواهد کلاه زیبایت را برگرداند ؟
آقای جونز جواب داد : نه، در کلاهم نام و نشانی ندارم ولی در کیفم دارم. هر کسی که هر دوی آنها را نزدیک هم پیدا کند، کیف و کلاه را برای من خواهد فرستاد

آموزش ساخت یک ویلا در

به این نوشته امتیاز بدهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • ×