سه شنبه , 2 بهمن 1403 2025 - 01 - 21 ساعت :
 
» داستان » داستان تکرار زمانه- داستانی که به شما در زندگی کمک می‌کند
داستان
داستان

داستان تکرار زمانه- داستانی که به شما در زندگی کمک می‌کند

اسفند ۲۰, ۱۴۰۲ 40

داستان
داستان

خلاصه مطاالب:مرد 80 ساله با پسر 45 ساله‌اش در خانه بودند و کلاغی کنار پنجره نشست. پدر چند بار از پسرش نام کلاغ را پرسید و پسر عصبانی شد. سپس پدر به دفتر خاطرات خود رفت و یادداشتی را به پسرش داد که در آن نوشته بود که به خاطر پرسش‌های پسرش و رویای بغل‌کردن او از علاقه بیشتری نسبت به او پیدا کرده بود.

به گزارش مجله نو: تکرار زمانه:
مردی 80 ساله با پسر تحصیل کرده 45 ساله­ اش روی مبل خانه خود نشسته بودند. ناگهان کلاغی كنار پنجره‌شان نشست.

پدر از فرزندش پرسید: این چیه؟

پسر پاسخ داد: کلاغ.

پس از چند دقیقه دوباره پرسید این چیه؟

پسر گفت : بابا من که همین الان بهتون گفتم: کلاغه.

بعد از مدت کوتاهی پیر مرد برای سومین بار پرسید: این چیه؟

عصبانیت در پسرش موج می زد و با همان حالت گفت: کلاغه کلاغ!

پدر به اتاقش رفت و با دفتر خاطراتی قدیمی برگشت. صفحه­ ای را باز کرد و به پسرش گفت که آن را بخواند. در آن صفحه این طور نوشته شده بود: امروز پسر کوچکم 3 سال دارد. و روی مبل نشسته است هنگامی که کلاغی روی پنجره نشست. پسرم 23 بار نامش را از من پرسید و من 23 بار به او گفتم که نامش کلاغ است. هر بار او را عاشقانه بغل می کردم و به او جواب می دادم و به هیچ وجه عصبانی نمی شدم و در عوض علاقه بیشتری نسبت به او پیدا می کردم.

به این نوشته امتیاز بدهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • ×