شنبه , 29 دی 1403 2025 - 01 - 18 ساعت :
 
» داستان » داستان پیرمرد عاشق- عالی ترین و مفید ترین داستان
داستان
داستان

داستان پیرمرد عاشق- عالی ترین و مفید ترین داستان

اسفند ۲۰, ۱۴۰۲ 30

داستان
داستان

خلاصه مطالب: پیرمردی که با ماشین تصادف کرده بود، به درمانگاه منتقل شد. پرستاران از او خواستند عکسبرداری بشود اما او این کار را انجام نداد و گفت که به خانه سالمندان می رود تا صبحانه با زنش را بخورد، حتی اگر او او را نشناسد.

به گزارش مجله نو: پیرمرد عاشق:
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.

پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: “باید ازشما عکسبرداری بشود تا جائی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشد
پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست.

پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. نمی خواهم دیر شود!

پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می دهیم. پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمی شناسد!

پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟

پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت :
اما من که می دانم او چه کسی است…!

به این نوشته امتیاز بدهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • ×