شنبه , 9 تیر 1403 2024 - 06 - 29 ساعت :
» داستان » داستان پیغام رسان شوم
داستان
داستان

داستان پیغام رسان شوم

اسفند 20, 1402 00

داستان
داستان

خلاصه مطالب: یک مرد ثروتمند پیغامی از مباشر خود دریافت کرد که تا آخرین مرحله، موجب مرگ پدر، مادر و همه اسب‌هایش شد. این پیام نهایتا به این ختم شد که بانک او ورشکست شده و اعتبارش از بین رفته است.

به گزارش مجله نو: پیغام رسان شوم:
مرد ثروتمندي مباشر خود را براي سرکشي اوضاع فرستاده بود. پس از مراجعه پرسيد:

– جرج ازخانه چه خبر ؟

– خبر خوشي ندارم قربان سگ شما مرد .

– سگ بيچاره پس او مرد. چه چير باعث مرگ او شد ؟

– پرخوري قربان !

– پرخوري؟ مگه چه غذايي به او داديد که تا اين اندازه دوست داشت ؟

– گوشت اسب قربان و همين باعث مرگ او شد.

– اين همه گوشت اسب از کجا آورديد ؟

– همه اسب هاي پدرتان مردند قربان !

– چه گفتي؟ همه آنها مردند؟

– بله قربان همه آنها از کار زيادي مردند .

– براي چه اينقدر کار کردند؟

– براي اينکه آب بياورند قربان !

– گفتي آب؛ آب براي چه ؟

– براي انکه آتش را خاموش کنند قربان !

– کدام آتش را ؟

– آه قربان! خانه پدر شما سوخت و خاکستر شد .

– پس خانه پدرم سوخت! علت آتش سوزي چه بود ؟

– فکرمي کنم که شعله شمع باعث اين کار شد قربان !

– گفتي شمع؟ کدام شمع ؟

– شمع هايي که براي تشيع جنازه مادرتان استفاده شد قربان !

– مادرم هم مرد ؟

– بله قربان. زن بيچاره پس از وقوع آن حادثه سرش را زمين گذاشت و ديگر بلند نشد قربان !

– کدام حادثه ؟

– حادثه مرگ پدرتان قربان !

– پدرم هم مرد ؟

– بله قربان مرد. بيچاره همين که آن خبر را شنيد زندگي را بدرود گفت .

– کدام خبر را ؟

– خبرهاي بدي قربان. بانک شما ورشکست شد. اعتبار شما از بين رفت و حالا بيش از يک سنت تو اين دنيا ارزش نداريد. من جسارت کردم قربان خواستم خبرها را هرچه زودتر به شما اطلاع بدهم قربان!!!

به این نوشته امتیاز بدهید!

مریم هنربخش

همیشه برای من خود نوشتن مهم بوده. خیلی مهم تر از انتشار آن.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • ×