سخنان رودکی و زندگینامه آن
به گزارش مجله نو:
رودکی
رودکی یکی از شاعران بزرگ ایرانی است که در دوره اسلامی معاصر با امام علی (ع) بوده و آثار بسیار زیبا و ارزشمندی برای ادب فارسی ایجاد کرده است. او از زبان فارسی به عنوان زبان ادبی و شاعرانه استفاده کرده و تأثیر بسیار زیادی بر ادبیات ایران داشته است.
زندگینامه و آثار ادبی
رودکی در دوره عباسیان زندگی میکرد و از زندگی و آثار ادبی وی میتوان به شعرهای زیبا و پرمعنای او اشاره کرد. او با استفاده از زبان فارسی، احساسات و افکار خود را بهخوبی بازگو کرده و این امر باعث شده تا آثار او تاکنون برای ما ارزش قائل باشد.
تأثیر رودکی بر ادب فارسی
رودکی با استفاده از اشعار خود تأثیر بسیار زیادی بر ادب فارسی گذاشته و شاعران بسیاری پس از او از آثار وی الهام گرفتهاند. او با نوع خاصی از شعر نوین و پرمعنا خلق کرده که تا امروز همچنان تأثیرگذار است.
عشق و معشوقی در شعرهای رودکی
یکی از موضوعات محبوب رودکی در شعرهایش، معشوقی و عشق است. او با استفاده از اشعار زیبا و پراحساس، احساسات عمیق خود را در مورد عشق و معشوقی به خوبی بیان کرده و این موضوع باعث شده تا او به عنوان یکی از شاعران عاشقانه معروف شناخته شود.
اهمیت زبان فارسی در آثار رودکی
رودکی به عنوان یکی از شاعران برجسته ادب فارسی، اهمیت زبان فارسی را در آثار خود به خوبی نشان داده است. وی با استفاده از کلمات زیبا و بیان معانی عمیق، زبان فارسی را به عنوان زبان ادبی و شاعرانه معرفی کرده و این امر باعث شده تا آثار وی همیشه در قلوب مخاطبانش جاودانه باقی بمانند.
تأثیر رودکی بر ادبیات جهان
رودکی با آثار خود تأثیر بسیار زیادی بر ادبیات جهان گذاشته است. شاعران و نویسندگان بسیاری از او الهام گرفته و از آثار وی در آثار خود استفاده کردهاند. او به عنوان یکی از شاعران بزرگ جهان شناخته شده و آثارش همیشه در زبانهای مختلف دنیا ترجمه و منتشر میشود.
نتیجهگیری
رودکی یکی از شاعران بزرگ ادب فارسی است که با آثار زیبا و پراحساس خود، تأثیر بسیار زیادی بر ادبیات ایران و جهان گذاشته است. او با استفاده از زبان فارسی به عنوان زبان ادبی و شاعرانه، احساسات و افکار خود را به خوبی بازگو کرده و این امر باعث شده تا آثار وی همیشه در قلوب مخاطبانش جاودانه باقی بمانند و تأثیرگذاری او در ادبیات ایران و جهان همیشه به یادگار است.
سخنان
گر بر سر نفس خود امیری، مردی
بر کور و کر، ار نکته نگیری، مردی
مردی نبود فتاده را پای زدن
گر دست فتاده ای بگیری، مردی رودکی
نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود
حال من از اقبال تو فرخنده شود
وز غیر تو هر جا سخن آید به میان
خاطر به زار غم پراگنده شود رودکی
با داده قناعت کن و با داد بزی
در بند تکلف مشو، آزاد بزی
در به ز خودی نظر مکن، غصه مخور
در کم ز خودی نظر کن و شاد بزی رودکی
بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل
بی روی توام، نه عقل بر جاست، نه دل
این غم، که مراست کوه قافست، نه غم
این دل، که تراست، سنگ خاراست، نه دل رودکی
در منزل غم فگنده مفرش ماییم
وز آب دو چشم دل پر آتش ماییم
عالم چو ستم کند ستمکش ماییم
دست خوش روزگار ناخوش ماییم رودکی
ای نالهٔ پیر خانقاه از غم تو
وی گریهٔ طفل بی گناه از غم تو
افغان خروس صبح گاه از غم تو
آه از غم تو! هزار آه ازغم تو! رودکی
از کعبه کلیسیا نشینم کردی
آخر در کفر بیقرینم کردی
بعد از دو هزار سجده بر درگه دوست
ای عشق، چه بیگانه ز دینم کردی! رودکی
چرخ کجه باز، تا نهان ساخت کجه
با نیک و بد دایره درباخت کجه
هنگامهٔ شب گذشت و شد قصه تمام
طالع به کفم یکی نینداخت کجه رودکی
در رهگذر باد چراغی که تراست
ترسم که: بمیرد از فراغی که تراست
بوی جگر سوخته عالم بگرفت
گر نشنیدی، زهی دماغی که تراست! رودکی
با آن که دلم از غم هجرت خونست
شادی به غم توام ز غم افزونست
اندیشه کنم هر شب و گویم: یا رب
هجرانش چنینست، وصالش چونست؟ رودکی
جایی که گذرگاه دل محزونست
آن جا دو هزار نیزه بالا خونست
لیلی صفتان ز حال ما بی خبرند
مجنون داند که حال مجنون چونست؟ رودکی
بی روی تو خورشید جهانسوز مباد
هم بیتو چراغ عالم افروز مباد
با وصل تو کس چو من بد آموز مباد
روزی که ترا نبینم آن روز مباد رودکی
جز حادثه هرگز طلبم کس نکند
یک پرسش گرم جز تبم کس نکند
ورجان به لب آیدم، به جز مردم چشم
یک قطرهٔ آب بر لبم کس نکند رودکی
در جستن آن نگار پر کینه و جنگ
گشتیم سراپای جهان با دل تنگ
شد دست ز کار و رفت پا از رفتار
این بس که به سر زدم و آن بس که به سنگ رودکی