» داستان » داستان بهلول و الاغ- زیبا ترین داستان همراه نکات طلایی
داستان
داستان

داستان بهلول و الاغ- زیبا ترین داستان همراه نکات طلایی

40

داستان
داستان

خلاصه مطالب: یک شخص که با بهلول دوستی داشت، الاغ خود را به بهلول نمی‌دهد و به حرف الاغ اعتماد می‌کند تا باور حرف بهلول را ندارد.

به گزارش مجله نو: شخصی که سابقه دوستی با بهلول داشت روزي مقداري گندم به آسیاب برد . چون آرد نمود بر الاغ خود نمود و چون نزدیک منزل بهلول رسید اتفاقاً خرش لنگ شد و به زمین افتاد . آن شخص چون با بهلول سابقه دوستی داشت او را صدا زد و درخواست نمود تا الاغش را به او بدهد و بارش را به منزل برساند و چون بهلول قبلاً قسم خورده بود که الاغش را به کسی ندهد ، به آن مرد گفت: الاغ من نیست اتفاقاً صداي الاغ بلند شد و بناي عر عر کردن گذارد .آن مرد به بهلول گفت الاغ تو در خانه است و تو میگویی نیست؟! بهلول گفت عجب دوست احمقی هستی . تو پنجاه سال با من رفیقی ، حرف مرا باور نداري ولی حرف الاغ را باور می نمایی ؟!!

 

به این نوشته امتیاز بدهید!

رضا امیری

هر اتفاقی را بهانه ای برای نوشتن ببینید، با هر مسئله ای که برایتان پیش می آید یک نوشته خوب بسازید، خدا همراه شماست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • ×