» داستان » داستان دربار هارون الرشید- داستانی که درس زندگی می‌آموزد
داستان
داستان

داستان دربار هارون الرشید- داستانی که درس زندگی می‌آموزد

80

داستان
داستان

خلاصه مطالب: یک سیاح خارجی به دربار هارون الرشید می‌رود و به سوالات وزرا و دانشمندان جواب صحیح نمی‌دهند. خلیفه تهدید می‌کند که اگر جواب را ندهند اموالشان را به سیاح می‌دهد. بهلول به جواب سوالات می‌رسد و خلیفه، علماء و حاضرین از او تحسین می‌کنند. سیاح نیز از دانش و هوش بهلول تعریف می‌کند.

به گزارش مجله نو: آورده اند یکی از سیاحان خارجی وارد شهر بغداد شد و به دربار هارون الرشید بار یافت و چون به حضور خلیفه رسید سوالاتی چند از وزراء و دانشمندان در حضور خلیفه نمود ولی هیچکدام نتوانستند به سوالات آن سیاح جواب صحیح دهند .

خلیفه غضبانک شده و به وزراء و علماء دربار گفت اگر جواب این شخص را ندهید ، کلیه اموال شماها را به او خواهم داد . حاضرین 24 س اعت مهلت خواستند و خلیفه به آنها فرجه داد و بعد یکی از آنها گفت فکر می کنم باید به سراغ بهلول برویم و غیر از بهلول دیگري نمی تواند جواب سوالات سیاح رابه درستی و راستی بدهد . پس به دنبال بهلول رفتند و او را از ماوقع خبردار نمودند و بهلول قبول نمود که جواب سوالات سیاح را بدهد . فرداي آن روز که بنا بود در حضور خلیفه جواب سیاح را بدهند ،

بهلول حاضر شد و رو به سیاح نمود و گفت : هر سوالی دارید بنمایید من براي جواب دادن حاضرم

سیاح با عصاي خود دایره اي کشید و بعد رو به بهلول نمود . بهلول بدون معطلی خطی وسط دایره کشید و آن را به دو قسمت نمود . سیاح باز دایره اي کشید بهلول این دفعه دایره را به چهار قسمت کرد و با دست یک قسمت را به سیاح نشان داد و گفت : این قسمت خشکی و این سه قسمت آب است .

سیاح دانست که بهلول غرض او را دانسته و به سوالات او درست جواب داده است . پس در حضور

علماء و حاضرین و خلیفه بهلول را تحسین فراوان نمود و بعد پشت دستش را به زمین گذاشته و انگشتهارا به طرف آسمان گرفت . بهلول عکس عمل او را نمود . یعنی انگشتها را به زمین گذاشت و پشت

دست را رو به هوا کرد . سیاح بی اندازه او را تحسین نمود و به خلیفه گفت :

از داشتن چنین عالم دانشمندي باید خیلی به خود بالید . خلیفه پرسید مقصود از این سوال و جواب را

نفهمیدم . سیاح جواب داد من اول دایره کشیدم و مقصودم نشان دادن شکل کره زمین بود . بهلول فهمیدو آن را به دو قسمت تقسیم نمود و به من فهماند که به کرویت زمین معتقد اس ت و بلکه رموز را به دو قسمت نیم کره شمالی و جنوبی تقسیم کرد و مرتبه دوم که دایره کشیدم و آن را به چهار قسمت نمود به من فهمانید که زمین چهار قسمت است که یک قسمت آن خشکی و سه قسمت دیگر آب است .

مرتبه سوم که من کف دست را به زمین و انگشتان را به هوا نمودم و غرض من از نباتات و رستنی هاي زمین و اسرار نمو و رشد آنها بود . بهلول هم با دست خود باران و اشعه آفتاب را نشان داد و فهمانید که

نمو نباتات بوسیله باران و اشعه آفتاب است ، پس به  چنین دانشمندي باید بالید . حاضران از حاضر جوابیبهلول و نجات دادن آنها از غضب هارون شکر خداي را بجا آورده و از بهلول تشکر فراوان نمودند

به این نوشته امتیاز بدهید!

رضا امیری

هر اتفاقی را بهانه ای برای نوشتن ببینید، با هر مسئله ای که برایتان پیش می آید یک نوشته خوب بسازید، خدا همراه شماست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • ×