» داستان » داستان دختر چادری- جالب ترین داستان
داستان
داستان

داستان دختر چادری- جالب ترین داستان

110

داستان
داستان

خلاصه مطالب: دختر با نازبه از خدا می‌پرسد چرا زیباست اما برای همگان نیست. خدا می‌گوید او را برای خودش آفریده است. خدا چادری به دختر هدیه می‌دهد اما دختر می‌گوید او را محدود می‌کند. خدا می‌گوید بدون چادر، او اسیر نگاه‌های آلوده خواهد شد و می‌گوید او خریدار اوست و همیشه راضی خواهد بود.

به گزارش مجله نو: دختربا نازبه خداگفت: چطور زيبا مي آفريني ام و انتظار داري خود را براي همگان نكنم؟

خدا گفت:زيباي من!تو را فقط براي خودم آفريدم

دخترك،پشت چشمي نازك كرد و گفت:خدا كه بخل نمي ورزد،بگذار آزاد باشم

*خدا چادر را به دخترك هديه داد*

دخترك با بغض گفت:با اين؟اينطور كه محدودترم.اصلا مي خواهي زنداني ام كني؟

يعني اسير اين چادر مشكي شوم ؟؟؟؟

خدا قاطع جواب داد:بدون چادر،اسير نگاه هاي آلوده خواهي شد…

هر چيز قيمتي را كه در دسترس همه نمي گذارند.تو جواهري

دخترك با غم گفت:آخر…آخر،آنوقت ديگر كسي مرا دوست نخواهد داشت.

نه نگاهي به سمت من خواهد آمد و نه كسي به من توجه ميكند

خدا عاشقانه جواب داد:من خريدار توام! منم كه زود راضي مي شوم و نامم سريع الرضاست.

آدميانند و هزاران نوع سليقه!

هرطور كه بپوشي و بيارايي،باز هم از تو راضي نمي شوند!

اصلا مگر تو فقير نگاه مردمي؟آن نگاه ها مصدومت ميكند

به این نوشته امتیاز بدهید!

رضا امیری

هر اتفاقی را بهانه ای برای نوشتن ببینید، با هر مسئله ای که برایتان پیش می آید یک نوشته خوب بسازید، خدا همراه شماست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • ×