نمایش«یکتن»؛ تصویر نو از زن قهرمان میان حماسه اسطورهای و انسان معاصر
به گزارش وبسایت مجله خبری نو، تئاتر معاصر ایران در جستوجوی زبانهایی است که بتواند هم وفادار به میراث ادبی و اسطورهای باشد و هم تجربهای تازه و درونی برای مخاطب خلق کند.
این مسیر، مستلزم بازخوانی هوشمندانه حماسهها، بازتعریف شخصیتها و بهکارگیری فرمهای اجرایی نوین است؛ جایی که زمان و فضا، ذهن و روان قهرمان و تماشاگر را درگیر میکنند و روایت صرفاً بیرونی به تجربهای ذهنی و فلسفی بدل میشود.
در این چارچوب، اقتباس تئاتری دیگر تنها بازگویی داستان نیست؛ بلکه فرصتی است برای واکاوی هویت، مسئولیت و اراده انسانی در مواجهه با بحرانها و انتخابهای اخلاقی. استفاده از فرمهای چندلایه، جریان سیال ذهن، تجرید و شکست زمان، ابزارهایی هستند که تئاتر مدرن برای بازخوانی اسطورهها در اختیار دارد و امکان میدهد قهرمان اسطورهای، شخصیتی ملموس و مدرن برای تماشاگر امروز شود.
در همین راستا، نمایش «یکتن» با اقتباس از رزم گردآفرید و سهراب در شاهنامه فردوسی، نمونهای بارز از این نوع بازخوانی است. در گفتوگوی پیشرو با احسان جانمی، نویسنده و کارگردان اثر، به بررسی فرآیند اقتباس، شکلدهی فرم اجرایی، شخصیتپردازی و چالشهای تبدیل حماسه کلاسیک به تجربهای مدرن و ذهنی پرداختهایم تا مخاطب با نحوه خلق این اثر و جهان پیچیده آن آشنا شود.
آقای جانمی، نویسنده و کارگردان نمایش «یکتن» در پاسخ به این پرسش که چه شد که رزم گردآفرید با سهراب را برای اقتباس انتخاب کردید، گفت: بعد از اتفاقاتی که در جامعهمان رخ داد، احساس کردم دچار نوعی خلأ فرهنگی و هویتی شدهایم. به نظرم رسید باید به متون فاخر گذشته رجوع کرد تا بتوانیم ریشههای فرهنگیمان را بازیابیم. چه منبعی بهتر از شاهنامه فردوسی که هم روح ملی دارد و هم سرچشمه اسطورهها و درامهای انسانی است. از میان داستانهای شاهنامه، رزم گردآفرید برایم جذاب بود؛ چون در آن هم با مفهوم مقاومت روبهرو هستیم و هم با شخصیتی که به معنای واقعی کلمه خودش قهرمان خودش است.
آقای جانمی در ادامه گفت: در این بازخوانی سهراب غایب است. چرا چنین تصمیمی گرفتید؟ دقیقاً برای تمرکز بر فردیت و قدرت گردآفرید. اگر سهراب حضور میداشت، قصه دوباره به دو قطب مردانه و زنانه تقسیم میشد و معنای اصلی کار از بین میرفت. من میخواستم گردآفرید را در برابر حملهای بیرونی و بحرانی درونی قرار دهم تا بتواند خودش را بازشناسی کند. در واقع غیبت سهراب، نوعی حذف «دشمن فیزیکی» و تمرکز بر نبرد ذهنی و وجودی است.
در شاهنامه، حماسه از بیرون روایت میشود، اما در نمایش شما، درونگرایی پررنگ است. چطور این گذار از حماسه به درام را انجام دادید؟ در حماسه، قهرمان در تقابل با بیرون تعریف میشود؛ در درام، در تقابل با درون خودش. برای من مهم بود از «رخداد بیرونی» به «تجربه درونی» برسم. حدود هشتاد درصد نمایش در ذهن شخصیتها میگذرد. از تکنیک جریان سیال ذهن و شکست زمان و مکان استفاده کردم تا مرز خیال و واقعیت از بین برود. صحنه را هم چندلایه طراحی کردیم تا ذهن و عین در هم تنیده شوند.
این تغییر لحن و زبان، از متن حماسی به گفتار معاصر، چه دشواریهایی داشت؟ بزرگترین چالش همین بود که روح حماسی اثر حفظ شود اما زبان، قابل لمس برای مخاطب امروز باشد. نمیخواستم واژههای شاهنامه را ترجمه یا ساده کنم، بلکه کوشیدم ریتم و شکوه آن را در زبان معاصر بازتولید کنم. در واقع، زبان در «یکتن» بین شعر و واقعیت در نوسان است؛ نه کاملاً آرکائیک، نه صرفاً







