در خدمت نور/ روایتی از زندگی یار صمیمی حضرت زهرا(س)
به گزارش وبسایت مجله خبری نو، داستان بانوی دوعالم، فضّه، از زبان خادمه او بازگو میشود. فضّه برای بیست سال تنها با زبان قرآن سخن گفته و زندگی خود را در خانه حضرت زهرا(س) سپری کرده است.
فضّه از کودکی تا رسیدن به مدینه را در کتاب “شبیه مریم” نوشته اکرم صادقی میتوان مشاهده کرد. این کتاب در انتشارات جمکران منتشر شده است.
داستان با دیداری غیرمنتظره آغاز میشود که مردی به نام ابوالقاسم قشیری با پیرزنی روبهرو میشود که در پاسخ به هر پرسش، آیهای از قرآن را بر زبان میآورد. مرد درمییابد که او از نزدیکان پیامبر و خاندان اوست یا قطعا با این خانواده ارتباط داشته است. زمانی که پیرزن را به کاروان میرساند، حقیقت را درمییابد که او فضّه، خادمه حضرت زهرا(س) است که بیست سال است جز با کلام قرآن سخن نمیگوید.
در بازگشت روایت به گذشته، دختر جوانی به نام مریم معرفی میشود که در دهکدهای کوچک زندگی میکند. پدر، نام مریم را به احترام حضرت مریم(س) بر او نهاده است. زندگی آن دو در سایه بیم و تهدید میگذرد. حملههای مکرر به روستا باعث شده تا پدر و دختر در زیر خانه، راهی مخفی برای پناه گرفتن بسازند.
در این حمله پدر مریم کشته میشود، خانه در آتش میسوزد و دختران و پسران بسیاری به اسارت درمیآیند. مریم نیز در میان آنان است. اسیران در گرمای سوزان بیابان به حرکت درمیآند تا به کاروانی برسند که مقصدش بازار بردگان است. تاجری حبشی بیست جوان را میخرد و دختران را به حبشه و پسران را به شام میفرستد.
مریم در مسیر دشوار دریا و شن، از دانشی که از پدرش در درمان آموخته بود بهره میگیرد و به مداوای همراهان میپردازد. او اندک غذایی را که میان بردگان تقسیم میشود به بیماران میرساند و در برابر بیعدالتی اعتراض میکند. همین اعتراض باعث میشود تا بردگان او را با شلاق تنبیه کنند.
در کتاب “شبیه مریم” میتوان مشاهده کرد که مریم در حبشه با نام جدید “میمونه” شناخته میشود. او کنیز مخصوص نوزاد پادشاه حبشه میشود و در کاخ زندگی میکند. زندگی در قصر برای او همزمان با آرامش ظاهری و اضطراب درونی است. او هنوز آرزوی آزادی در دل دارد، اما دوستش، آنا که حالا حوریه نام گرفته از موقعیت خود راضی است و از او میخواهد که به زندگی در قصر تن دهد.
ورود جعفربنابیطالب و همسرش اسماء به قصر نجاشی نقطهای تازه در مسیر داستان است. پادشاه حبشه با احترام بسیار از آنان استقبال میکند. اسماء به کودک پادشاه و فرزند خود شیر میدهد و رابطهای دوستانه میان دو خاندان شکل میگیرد. میمونه از نزدیک شاهد ایمان و متانت جعفر و اسماء است و در دل خود پرسشی تازه احساس میکند.
سفر به مدینه، آغاز بخش تازهای از زندگی میمونه است. او انتظار رفتاری خشن دارد، اما کاروان جعفربنابیطالب با مهربانی با آنان برخورد میکند. در یکی از شبها، نوای نیایش و ذکر کاروانیان، دل او را آرام میسازد. با این حال، میل به فرار هنوز در او زنده است. شبی با حوریه میگریزند، اما بهزودی پیدا میشوند.
در کتاب “شبیه مریم” میتوان مشاهده کرد که پیامبر اسلام(ص) میمونه را به دختر خود میبخشد و او را “فضّه” مینامد. از اینجا به بعد، مریمِ مسیحی، همان فضّه خادمه حضرت زهرا(س) میشود. فضّه درمییابد که پیامبری که پدرش سالها وعده آمدنش را داده بود، همان است که اکنون در مدینه زندگی میکند. او برای نخستینبار آرامش را در نگاه آنان مییابد و شهادتین بر زبان ج







