» داستان » داستان سوداگر بغدادی و بهلول، داستانی پر از درس زندگی
داستان
داستان

داستان سوداگر بغدادی و بهلول، داستانی پر از درس زندگی

20

داستان
داستان

خلاصه مطالب: سوداگر بغدادی از بهلول سوال کرد که چه بخرد تا منافع زیادی کسب کند. بهلول در ابتدا آهن و پنبه را پیشنهاد داد و سوداگر پس از خرید این موارد، سود زیادی کسب کرد. اما وقتی بار دیگر از بهلول سوال کرد، بهلول پیاز و هندوانه را پیشنهاد داد و سوداگر این بار تمام سرمایه خود را صرف خرید این موارد کرد و ضرر کرد. بهلول توضیح داد که در ابتدا به او به عنوان آقای شیخ خطاب کرد و به عقلش پاسخ داد اما وقتی به عنوان دیوانه خطاب کرد، از روی دیوانگی پاسخ داد. سوداگر از این تجربه خود آموخت و خجالت خورد.

به گزارش مجله نو: روزي سوداگر بغدادي از بهلول سوال نمود من چه بخرم تا منافع زیاد ببرم ؟ بهلول جواب داد آهن و پنبه . آن مرد رفت و مقداري آهن و پنبه خرید و انبار نمود . اتفاقاً پس از چند ماهی فروخت و سود فراوان برد.  باز روزي به بهلول برخورد این دفعه گفت : بهلول دیوانه من چه بخرم تا منافع زیاد ببرم . جواب داد پیاز بخر و هندوانه . سوداگر این دفعه رفت و تمام سرمایه خود را پیاز و هندوانه خرید و انبار نمود . پس ازمدت کمی تمام پیاز و هندوانه هاي او پوسید و از بین رفت و ضرر فراوان نمود . فوري به سرغ بهلول رفت و گفت که بار اول که با تو مشورت نمودم گفتی آهن بخر و پنبه و نفعی برده ولی دفعه دوم این چه پیشنهادي بود کردي ؟ تمام سرمایه من از بین رفت. بهلول در جواب آن مرد گفت روز اول که مرا صدا زدي گفتی آقاي شیخ بهلول و چون مرا شخص عاقلی خطاب نمودي منهم از روي عقل به تو جواب دادم . ولی دفعه دوم مرا دیوانه خطاب نمودي ، من هم از روي دیوانگی جواب ترا دادم . مرد از گفته دوم خود خجل شد و مطلب را درك نمود .

به این نوشته امتیاز بدهید!

رضا امیری

هر اتفاقی را بهانه ای برای نوشتن ببینید، با هر مسئله ای که برایتان پیش می آید یک نوشته خوب بسازید، خدا همراه شماست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • ×