داستان داروغه بغداد- زیبا ترین درس زندگی در داستان
خلاصه مطالب: داروغه در یک اجتماع اظهار کرد که هیچ کس نتوانسته است او را گول بزند، اما بهلول با خودش موافق بود و چالش را پذیرفت. پس از معطل کردن داروغه، بهلول بازگشت و او را گول زد. این اقرار اولین باری بود که داروغه گول خورده بود.
به گزارش مجله نو: روزی داروغه بغداد در اجتماعی که بهلول در آن حضور داشت، گفت: تاکنون هیچ کس نتوانسته است مرا گول بزند.
بهلول گفت: گول زدن تو چندان کاری ندارد، ولی به زحمتش نمی ارزد. داروغه گفت: چون از عهده ات خارج است، این حرف را می زنی و الا مرا گول می زدی.
بهلول گفت: حیف که الان کار دارم و الا ثابت می کردم که گول زدنت کاری ندارد. داروغه گفت: حاضری بروی کارت را انجام بدهی و فوری برگردی؟
بهلول گفت: بله به شرط آن که از جایت تکان نخوری.
داروغه قبول کرد و بهلول رفت و تا چندین ساعت داروغه را معطل کرد و بالاخره بازنگشت.
داروغه پس از این معطلی شروع به غر زدن کرد و گفت: این اولین باری است که این دیوانه مرا گول زد.